( 3750)از برای پخته خواران کرم |
|
رحمتش افروخت در عالم عَلَم |
( 3751)تا چهل سال آن وظیفه و آن عطا |
|
کم نشد یک روز ز آن اهل رجا |
( 3752)تا هم ایشان از خسیسی خاستند |
|
گندنا و ترّه و خس خواستند |
( 3753) اُمّت احمد که هستید از کرام |
|
تا قیامت هست باقی آن طعام |
( 3754)چون ابیت عند ربّی فاش شد |
|
یطعم و یسقی کنایت ز آش شد |
( 3755)هیچ، بیتأویل این را در پذیر |
|
تا درآید در گلو چون شهد و شیر |
( 3756)ز آن که تأ ویل است وا داد ِعطا |
|
چون که بیند آن حقیقت را خطا
|
( 3757)آن خطا دیدن زضعف عقل اوست |
|
عقل کل مغز است و عقل جزو پوست |
( 3758)خویش را تأویل کن، نه اخبار را |
|
مغز را بدگوی، نه گلزار را |
پخته خوار: پخته خور، گدا، گدایى کننده (برهان قاطع)، آماده خوار.
تا چهل سال: اشارت است به آیه «فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی اَلْأَرْضِ»[1]
گندنا: کراث، تره (فرهنگ نفیسى، برهان قاطع، فرهنگ معین.). لیکن با آمدن تره پس از گندنا در بیت مورد بحث، گندنا باید جز ترّه باشد. نیکلسون گندنا را تره و تره را سبزى ترجمه کرده است. گندنا و خس خواستن اشاره است به آیه «وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ اَلْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها...» [2]
خس: یعنی چیز های بی ارزش، کاهو.
امّت احمد: اشاره است به آیه «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ...»[3] و به حدیث «فَضَّلْتُ هذهِ الاُمَّةَ عَلَى سائرِ الاُمَم»[4]
تا قیامت...: در سخنان مولى امیر المؤمنین على (ع) آمده است که دو چیز در زمین مایه امان از عذاب خدا بود یکى از آن دو برداشته شد. پس دیگرى را بگیرید و بدان چنگ زنید، اما امانى که برداشته شد رسول خدا (ص) بود و امّا امانى که مانده است آمرزش خواستن است. خداى تعالى فرماید «و خدا آنان را عذاب نمىکند حالى که تو در میان آنانى و خدا عذابشان نمىکند حالى که آمرزش مىخواهند.»[5] ، [6]
ابیت عند ربّى: این حدیث در برخى از مجلّدات بحار الانوار نیز روایت شده است از جمله در باب فضایل و خصایل پیمبر نویسد: «روزه وصال بر پیمبر حلال و بر امّت او حرام است. و معنى وصال این است که شب را بىخوردن و آشامیدن به سر برد.
نه اینکه در شب روزه باشد چه روزه در شب نیست و چون شب شود روزهدار مفطر بود بالاجماع. و چون رسول خدا امّت خود را از روزه وصال منع فرمود گفتند تو روزه روز را به شب مىپیوندى؟ فرمود من چون شما نیستم «إنّى اُضَلُّ عِنْدَ رَبّى فَیُطْعِمُنِى وَ یَسْقینى» و مجلسى در توضیح آن نویسد: «گفتهاند معنى آن این است که مرا به وحى خود مىخوراند و مىنوشاند»[7] و در جاى دیگر از خرائج آورده است «إنّى لَسْتُ کَأَحَدِکُمْ إنِّى یُطْعِمُنِى رَبّى وَ یَسْقینى»[8] ،[9]
فاش شدن: آشکار گشتن، معلوم بودن.
تأویل: یعنی تفسیر سخنی موافق با زمینه های ذهنی وآرزها وهواهای خود، ویا باز گرداندن لفظ است از معنى ظاهر آن به معنى دیگر که احتمال رود به شرط آن که معنى محتمل موافق کتاب و سنّت باشد. چنان که در آیه «یُخْرِجُ اَلْحَیَّ مِنَ اَلْمَیِّتِ» 30: 19 گویند اگر به بیرون آوردن پرنده از تخم معنى شود تفسیر است و اگر گویند بیرون آوردن مؤمن است از کافر تأویل بود.[10]
بی تأویل: یعنی با اعتقاد کامل وبدون جرّ وبحث.
واداد: منع، باز دادن.
مغز: مقابل پوست است و یابه معنى دماغ، در این جا به معنی شامه است.
خویش را تأویل کن: یعنی خود را بسنج و برای خود بیان کن، نه اخبار و احادیث را. اگر اشکال هست از مغز و شامهْ توست، نه از بوی گلهای گلزار.
برای آن کسان که بیهیچ زحمتی غذاهای آماده را میخوردند، پرچم رحمت خود را برافراشت و در جهان آوازه یافت. تا چهل سال، این ابر پررحمت و نعمت الهی برای بنیاسرائیل که امید به لطف پروردگار داشتند ادامه داشت و یک روز هم قطع نشد، تا اینکه فرومایگی کردند و اعتراض نمودند و خواهان تره و سبزیجات و چیزهای بیارزش شدند. سپس مولانا مقایسهای میان بنیاسرائیل و امّت پیامبر اسلام نموده و میگوید: امت رسولالله از نظر مناعت طبع و رادمردی، طبعی بس والا دارند و از طعام معنوی که بر آنها نازل شده است تا ابد بهرهمند خواهند شد. مولانا به حدیثی اشاره میکند که پیامبر فرمود:« ابیت عند ربی یطعمُنی ویسقینی»؛ من نزد پروردگارم شب را میگذرانم و او مرا طعام و نوشیدنی میدهد. این حدیث را بزرگان عرفا بدینگونه تفسیر کردهاند که این طعام و نوشیدنی، خوراکی معنوی است که با روح انسانی پذیرایی میشود و رشد میکند. مولانا میگوید: ای مسلمانان که از بزرگواران هستید، به شما نعمتی دادهاند که تا قیامت باقی است، طعامی نیست که بخورند و تمام شود. اما چون حدیث مورد بحث فاش شد و بر زبانها افتاد، ناآگاهان فکر کردند که «یطعم ویسقی» در این حدیث اشاره به خوراکیهای عادی است و پروردگار به پیامبرش، آش میدهد، اما نه، خوراک معنوی و غذای روح مورد نظر پیامبر بوده است. مولانا میگوید: این معنا را با اعتقاد باید بپذیری تا مزه آن را در درون خود احساس کنی. تأویل، یعنی تفسیر سخنی موافق با زمینههای ذهنی و آرزوها و هواهای خود. مولانا میگوید: در مورد عطای پروردگار تأویل و جرّ و بحث، در حکم این است که عطا و هدیه را نپذیری و آن حقیقت را خطا بشماری. کسی که این حقایق را خطا بشمارد، از ضعف عقل اوست و عقل در مرتبهای که جرّ و بحث میکند، عقل جزئی و پوستی بیمغز است، اما اگر به ادراک معانی عالی و حقایق الهی دست یابد، به عقل کل پیوند مییابد و سراپا مغز است. عقلی که در این مرتبهْ عالی باشد، حقایق الهی را بیتأویل و جرّ و بحث میپذیرد.
[1] - سوره مائده،آیه 26.
[2] - سوره بقره،آیه 61.
[3] - سوره آل عمران،آیه 110
[4] - (المعجم المفهرس از مسند احمد حنبل).
[5] - سوره انفال،آیه 33)
[6] - (نهج البلاغه، کلمات قصار: 88).
[7] - (بحار الانوار، ج 16، ص 390).
[8] - (بحار الانوار، ج 17، ص 250)
[9] - احادیث مثنوى، ص 36.
[10] - (تعریفات).
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |